عاشق خدا



➕ وقتی کسی مرا ناراحت میکند یا به چالش میکشد از خود میپرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی را به من یاد بدهد؟ 

 

در این لحظه فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟

➖ انسانهای کند ذهن و کم هوش به شما صبر و بردباری می آموزند ، 
➖ انسانهای عصبانی ، آرامش و خونسردی را می آموزند ،
➖ انسانهای تحقیرگر ، عزت نفس را به شما می آموزند ،
➖ انسانهای بی احساس ، عشق بی قید و شرط را 
➖ و انسانهای لجباز ، انعطاف را به شما می آموزند .


ما بچه بودیم .

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب

         خالی شو، پُر می‌شوی     
        قانع باش، غنی می‌شوی   
       ساده باش، عمیق می‌شوی   
     قضاوت نکن، عادل می‌شوی
    بنده خـدا باش، آزاد می‌ شوی
   خــودت باش، بی‌همتا می‌شوی
 ضعف خود را بپذیر ، قوی می‌شوی.
دوست داشته‌باش، محبوب‌می‌شوی


تسلیم سرنوشت شو،

                    حاکم تقدیر می‌شوی               
سکوت پیشه‌کن، 
                   همه چیز گویا می‌شود                
دخالت را رها کن،  
                     هدایت آغاز می‌شود              
سخنت را کوتاه کن، 
                   تأثیرش زیاد می‌شود               
برخود حکومت کن ، 
                    از خود فراتر می‌روی                 
به تاریکی ذهن آگاه شو، 
   روشنایی وجودت را فرا می‌گیرد
ذهنت را در هیچ کجا» متمرکز کن،
همه چیز » در ذهنت جا می‌گیرد


شیر و گرگ و روباهی با هم به شکار می روند. آن ها با همراهی هم یک گاو وحشی، بز و خرگوش شکار کردند

 

شیر به گرگ می گوید این سه شکار را تقسیم کن. گرگ گفت گاو وحشی که بزرگتر است از آن شماست. 

 

من از بز استفاده می کنم و خرگوش هم قسمت روباه باشد. شیر گفت چه گفتی؟ در جایی که من وجود دارم تو اظهار وجود می کنی

 پیشتر بیا. 

 

گرگ که پیش آمد شیر با پنجه های نیرومندش او را در هم درید.

سپس شیر رو به روباه کرد و گفت حالا تو این شکارها را تقسیم کن.

 

روباه گفت سرورم این گاو فربه برای صبحانه شما، این بز هم غذای وسط روز شما و خرگوش هم برای شام مناسب است. شیر گفت تو این تقسیم کردن را از که آموختی؟

 

روباه گفت از سر بریده گرگ!!!


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

 

مردی قوی هیکل، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند.
روز اول درخت برید.
رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد.
روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ولی 15 درخت برید.
روز سوم بیشتر کار کرد، اما فقط 10 درخت برید.

به نظرش آمد که ضعیف شده است.
نزد رئیسش رفت و عذرخواهی کرد و گفت نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم، درخت کمتری می برم.
رئیس پرسید آخرین بار، کی تبرت را تیز کردی؟
او گفت برای این کار وقت نداشتم، تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم.

 

 

 

امام علی (ع) میفرمایند مردم در دنیا از جهت کار و عمل دو دسته اند:

اول آنکه در دنیا

ادامه مطلب

چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.

 

اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.

 

دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

 

سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

 

چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشمهاش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه.

 

برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند.

 

پس از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

 

میلتون(اولی) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه. من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.

مایک (دومی) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.

ماروین (سومی) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم.

 

ملوین (چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد.!


روزی سگی داشت در چمن علف می خورد، سگ دیگری از کنار چمن گذشت، چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد. آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد!
ایستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می خوری؟!
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:
من؟ من سگ قاسم خان هستم!
سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:
سگ حسابی! تو که علف می خوری؛ دیگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش!!

 

زمستان بی‌بهار

✍️ ابراهیم یونسی

 


♦️به تقویم ها اعتمادی نیست،

اگر تحولی در دل و زندگیت روی داد مبارک است؛

 

راز نو شدن را باید دانست

و گرنه بهار یک فصل تکراریست!

گذشت عمر تبریک ندارد.

 

صافی دلها و نو شدن ها تبریک دارد.

 

شاد ترین ایام را برایتان  آرزو دارم

 

نه برای امروز ، بلکه برای فردای هر روز . . .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کانال نهم،کلاس نهم،کانال کلاس نهم،کلاس نهمی ها،نهمی ها چراغ قرمز fdawe اریا مقاله قاسم توفایل مرجع مقالات و تحقیق دانشگاهی وبلاگ توسعه خبری متن باز atiehpress هوش مصنوعي و فلسفه ذهن و زبان