ما بچه بودیم .

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی.

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب

درس مهم

کاش دنیا مثل قدیما بود

پندی مثل الماس

داستان شیر و گرگ و روباه

داستان های خواندنی

داستان چهار برادر و مادر

داستان گفتگوی 2 سگ

گاهی ,ماهی ,هم ,نون ,بار ,دایی ,بود گاهی ,وضعش خوب ,و وضعش ,داشت و ,خوب بود

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پروژه آمار دوم و سوم دبیرستان فروشگاه اينترنتي لوازم آرايشي بهداشتي و تجهيزات پزشکي ارزان قيمت اینجا نارنگیس را می‌خوانید. بازارروز مرینوس راز دل جز تو با چه کس توانم گفت... سایت دلنوشته های یک نوجوون رمان کاهش پینگ ایثارگران ونک